ساعت حدود ده صبح بود. بچه ها هنوز نیامده بودند پاى کار. من و یکى از بچه ها که راننده بیل مکانیکى بود، شب در همان نزدیک ارتفاع 143 فکه، کنار دستگاه خوابیده بودیم. از صبح شروع کردیم به کار و منتظر آمدن بچه ها نشدیم. هرچه زمین را با بیل مکانیکى زیرورو مى کردیم، خبرى نمى شد. راننده هم خسته شد. خسته و کلافه. تابستان بود و هوا گرم. مقدار آبى را که براى خوردن با خودمان آورده بودیم، داخل کلمن، گرم شده بود. تا آن روز حرف بچه ها این بود که در این اطراف شهید پیدا نمى شود و بهتر است وسایل را جمع کنیم و برویم به ارتفاع 146. اینجا دیگر هیچى ندارد. بچه ها کم کم آمدند.
ادامه مطلب...
رهبرم
نویسنده : زرین کوه:: 87/5/21:: 3:32 عصر
یوسف زهرا بیا
نویسنده : زرین کوه:: 87/5/21:: 2:36 عصر
شب تار را روشنایی و زمستان سرد را گرما و خاموش کننده شعله طغیان
نویسنده : زرین کوه:: 87/5/21:: 2:30 عصر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آتش در گلستان
صادقآل محمد سخنان معصومان (رمضان ماه خدا) حیله های شیطان در هنگام مرگ نزول آیه الکرسی تاثیرات وضو مصلحت خدا! در اوج فروتنی من کاری نکرده ام فضیلت ماه رجب زندگى علمى امام باقر (ع) 'رجب'، ماه خداست؛ غزل مرثیهای از علی انسانی در وصف مصیبت حضرت زهرا (س)؛ نام و القاب حضرت زینب علیهاالسلام در مکتب فاطمه علیها السلام [همه عناوین(80)][عناوین آرشیوشده] |