سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که همراه آرزوى خویش تازد ، مرگش به سر در اندازد . [نهج البلاغه]
لزیرک
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 32323
بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 16
........... درباره خودم ...........
لزیرک
زرین کوه
تو عشق منی بیائید از هر بی سروپائی تمنای عشق نکنیم

........... لوگوی خودم ...........
لزیرک
..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
حجاب[2] . حضرت عباس (ع) . حیران تواند . خداوند شبهای هورالعظیم . خداوند موسی ، خداوند نوح خداوند شبهای فتح الفتوح . خون فشانم . در سفر بادیه . درتپش تاب وتب . دلمان به حضور تو خوش است . دهکده لزیرک . راه را طولانی نکنید . راوی حق . رگبار . رمضان . رهروان . ز دو دیده . ز غمت . سفینه وار . سهم دلدادگان تو . شب جدایی . شب عملیات والفجر هشت . شتباه‌کردیم‌ . شعر سالهاست . شهادت امیر لشکری . شهدای انگوران . شهدای گیجان . شهید بزرگوار . شیدای تشنه لب . صادق آل محمد . عفاف . عفت . فاطمه . فاطمه! اى راز سر به مُهر . فاطمه! اى کوثر حیات . فرهنگ سخنان حضرت فاطمه . قطره‏ای از دریای فضائل زهرای مرضیه علیها السلام . گل افشان . گلواژه در گلزار شهیدان . لحظه ها . لزیر . لزیرک . ما . ماه خدا . ماه معبود . ماهوصال . مدد کار ما . مسافت را کوتاه و بار را سبک کنید . معنویت و اخلاص . منتظر . می‌شود خواب دشمن آشفته . نوروز . و امام زین العابدین (ع) مبارک باد! . وعده دیدار . ولادت امام حسین (ع) . یعقوب‌ گفت‌ . کامل . کامل نمی‌شود . کی وکجا . ‌بخشنده‌ترین‌ . آفتاب . آمدنش . امیر خلبان . انگوران . انگوران من . اى رهاننده من . ای نفست یار . این شعر .
............. بایگانی.............
ماندنیها

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
 

  • بانوی صبرو استقامت

  • نویسنده : زرین کوه:: 89/2/6:: 2:27 عصر

    روزی حضرت علی علیه السلام زینب کبری علیها السلام را که دختر خردسالی بود در آغوش خود نشانده و نوازش کرد . آن حضرت به وی فرمود: دخترم! بگو «یکی » . زینب علیها السلام گفت: «یکی » . سپس پدر گفت: دخترم! بگو: «دو تا» . زینب سخنی نگفت . علی علیه السلام فرمود: چرا سخن نمی گویی؟ زینب علیها السلام گفت: بابا! زبانی که به گفتن «یک » آغاز سخن کرد، چگونه «دو تا» بگوید؟ ! علی علیه السلام دخترک با معرفت خود را به سینه چسبانیده و او را غرق بوسه ساخت (2) .

    و بدین ترتیب دختر خردسال به حاضرین فهماند کسی که لب به توحید گشوده و به یگانگی پروردگار شهادت داده است، دیگر نباید برای او شریکی قائل شود . همچنین از این روایت معلوم می شود که علی علیه السلام، آن مربی کامل بشریت، در تربیت فرزندان خویش از روش های کار آمد تربیتی بهره می گرفت . او در فرصت های مناسب و با شیوه های متنوع به پیروان خویش می آموخت که مهمترین نیاز کودک، رفع نیاز عاطفی است . محبت، نوازش و احترام به شخصیت کودک، نگرانی ها، افسردگی ها و مشکلات روحی و روانی وی را از میان برده و آنان را به زندگی آینده امیدوار می سازد . امیر مؤمنان علیه السلام با فرزندان خود ارتباط عاطفی وکلامی برقرار کرده، حرف دل آنان را شنیده و برای سخنانشان ارزش قائل می شد و به این وسیله روحیه اعتماد به نفس و عزت را در وجود آنان پرورش می داد .

    روایتی دیگر در این زمینه نقل شده است که هم نشانگر شیوه تربیتی علی علیه السلام در پرورش کودک و هم شاهدی بر کمالات والای حضرت زینب علیها السلام می باشد .

    میرزا محمد تقی سپهر در «الطراز المذهب » می نویسد: در دوران کودکی حضرت زینب علیها السلام، پدر بزرگوارش در کنار او بود و ضمن نوازش و بذل گرمترین عواطف خود، با وی سخن می گفت . زینب علیها السلام، دختر خردسال علی علیه السلام از وی پرسید: پدر جان! آیا مرا دوست داری؟ فرمود: آری دخترم . زینب علیها السلام طبق آموخته های خویش از مکتب علوی علیه السلام گفت: ای پدر! دو دوستی در یک دل جمع نمی شود، مگر اینکه دوستی دیگران نیز در جهت دوستی خدا و برای خدا باشد .

    راز یک رؤیا
    هنوز پنج سال از تولد زینب علیها السلام نگذشته بود که هنگامه رحلت پدر بزرگ گرامی اش رسول الله صلی الله علیه و آله فرا رسید .

    در یکی از آن روزهای غمبار و حادثه ساز بود که زینب علیها السلام صبح زود برای تعبیر رؤیایی که شب قبل با دیدن آن پریشان شده و روحش ر آزار می داد به کنار بستر جدش رسول اکرم صلی الله علیه و آله شتافته و عرضه داشت: ای جد بزرگوار! خواب دیدم که در اثر وزش تند بادی، هوا تاریک شد و من از وحشت آن در پشت درخت بزرگی پناه گرفتم، که ناگهان آن درخت عظیم در اثر فشار باد از جای کنده شد . خود را به درخت دیگر رساندم که شاخه همان درخت بود، اما تند باد سخت آن را نیز از جای برکنده و با خود برد . پس از آن به شاخه ای دیگر از آن درخت پناه بردم، آن هم شکست . آنگاه خود را به دو شاخه باقیمانده رساندم، اما آن ها نیز یکی بعد از دیگری در مقابل وزش توفان از من جدا شدند و من از شدت اضطراب از خواب بیدار شدم .

    با شنیدن سخنان دختر 5 ساله، اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمود: دخترم! اما آن درخت بزرگ من هستم که از میان شما می روم و شاخه اول آن مادرت فاطمه علیها السلام است . شاخه دوم پدرت علی علیه السلام و دوتای دیگر برادرانت حسن و حسین علیهما السلام هستند که با رفتن آن ها جهان تیره و تار می گردد (3) .

    برگرفته از: تبیان زنجان


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ