سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قصه گوی شبی خوشتر از دانش، نیست . [امام علی علیه السلام]
لزیرک
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 32335
بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 16
........... درباره خودم ...........
لزیرک
زرین کوه
تو عشق منی بیائید از هر بی سروپائی تمنای عشق نکنیم

........... لوگوی خودم ...........
لزیرک
..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
حجاب[2] . حضرت عباس (ع) . حیران تواند . خداوند شبهای هورالعظیم . خداوند موسی ، خداوند نوح خداوند شبهای فتح الفتوح . خون فشانم . در سفر بادیه . درتپش تاب وتب . دلمان به حضور تو خوش است . دهکده لزیرک . راه را طولانی نکنید . راوی حق . رگبار . رمضان . رهروان . ز دو دیده . ز غمت . سفینه وار . سهم دلدادگان تو . شب جدایی . شب عملیات والفجر هشت . شتباه‌کردیم‌ . شعر سالهاست . شهادت امیر لشکری . شهدای انگوران . شهدای گیجان . شهید بزرگوار . شیدای تشنه لب . صادق آل محمد . عفاف . عفت . فاطمه . فاطمه! اى راز سر به مُهر . فاطمه! اى کوثر حیات . فرهنگ سخنان حضرت فاطمه . قطره‏ای از دریای فضائل زهرای مرضیه علیها السلام . گل افشان . گلواژه در گلزار شهیدان . لحظه ها . لزیر . لزیرک . ما . ماه خدا . ماه معبود . ماهوصال . مدد کار ما . مسافت را کوتاه و بار را سبک کنید . معنویت و اخلاص . منتظر . می‌شود خواب دشمن آشفته . نوروز . و امام زین العابدین (ع) مبارک باد! . وعده دیدار . ولادت امام حسین (ع) . یعقوب‌ گفت‌ . کامل . کامل نمی‌شود . کی وکجا . ‌بخشنده‌ترین‌ . آفتاب . آمدنش . امیر خلبان . انگوران . انگوران من . اى رهاننده من . ای نفست یار . این شعر .
............. بایگانی.............
ماندنیها

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
 

  • طلوع محمد

  • نویسنده : زرین کوه:: 88/12/23:: 3:4 عصر

    زمین و آسمان مکه آن شب نور باران بود

    و موج عطر گل در پرنیان باد می پیچید

    امید زندگی در جان موجودات می جوشید

    هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود

    شبی مرموز و رؤیائی

    به شهر مکه مهد پاک جانان دختر مهتاب می خندید

    شبانگه ساحت" ام القری" در خواب می خندید

    ز باغ آسمان نیلگون صاف و مهتابی

    دمادم بس ستاره می شکفت و آسمان پولک نشان می داد

    صدای حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ

    به سوی کهکشان می شد

    دل سیاره ها در آسمان حال تپیدن داشت

    و دست باغبان آفرینش در چنان حالت

    سر " گل آفریدن" داشت

    شگفتی خانه " ام القری" در انتظار رویدادی بود

    شب جهل و ستمکاری

    به امید طلوع بامدادی بود

    سراسر دستگاه آفرینش اضطرابی داشت

    و نبض کائنات از انتظاری دمبدم می زد

    همه سیاره ها در گوش هم آهسته می گفتند

    که : امشب نیمه شب خورشید می تابد

    ز شرق آفرینش اختر امید می تابد

    در آن حال" آمنه" در عالم سرگشتگی می دید

    به بام خانه اش بس آبشار نور می بارد

     

    و هر دم یک ستاره در سرایش می چکد رنگین و نورانی

    و زین قدرت نمائی ها نصیب او

    شگفتی بود و حیرانی

    در آن مرغکی را دید با پرهای یاقوتی

    و منقاری زمّرد فام

    کو سویش پر کشید از بام

    و در صحن سرا پر زد

    و پرهای پرندین را به پهلوی زن درد آشنا سائید

    بناگه درد او آرام شد، آرام

    به کوته لحظه ای گرداند سر را " آمنه" با هاله امید

    تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید

    چو دید آن حاصل کون و مکان و لطف سرمد را

    دو چشمش برق زد تا دید رخشا ن چهره احمد را

    شنید از هر کران عطر دلاویز محمد را

    سپس بشنید این گفتار وحی آمیز

    الا، ای " آمنه" ای مادر پیغمبر خاتم!

    سرایت خانه توحید ما باد و مشید باد

    سعادت همه جان تو و جان " محمد " باد

    بدو بخشیده ایم " آمنه" ای مادر تقوا!

    صدای دلکش " داوود" و حبّ " دانیال" و عصمت " یحیی"

    به فرزند تو بخشیدیم:

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ